جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

در حریمش دل و جان باخته می باید رفت

شمع سان پای ز سر ساخته می باید رفت

توبه کن تا سبک از خویش توانی برخاست

آنچه اندوختی، انداخته می باید رفت

بخت اگر یار و مددکار شود سایه مثال

پی آن قد برافراخته می باید رفت

تا شود آینهٔ جلوهٔ او در ره شوق

دل زفکر همه پرداخته می باید رفت

بگسلد سلسلهٔ الفت دل تا زکنار

ای سرشک از پی هم تاخته می باید رفت