گنجور

 
جویای تبریزی

هر غنچه به گلشن دل مأیوس بهار است

هر برگ که بینی کف افسوس بهار است

باد سحری بسکه بر او برگ گل افشاند

هر سرو به بستان دم طاووس بهار است

بگشا رخ و بر باده مده عرض چمن را

پرده به رخت پردهٔ ناموس بهار است

رنگین شده از بسکه ز عکس گل و سوسن

هر موج هوا شهپر طاووس بهار است

هر غنچه که گل گشته سراپا لب خواهش

جویا مگر آمادهٔ پابوس بهار است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode