گنجور

 
جویای تبریزی

گلشن در این بهار نه تنها شکفته است

کهسار و شهر و بیشه و صحرا شکفته است

شکر خدا که باز ز فیض بهار دهر

از بس شکفته تا به دل ما شکفته است

با صد هن چرا نزن خنده بر چمن

دل را که غنچه های تمنا شکفته است

یک گل برای زینت این نه چمن بس است

دنیاست گلستان چو دل ما شکفته است

از خنده های خشک مجو انبساط دل

جام تهی ز باده گل ناشکفته است

عالم تمام یک دهن خنده شد چو گل

جویا ز بس سراسر دنیا شکفته است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode