گنجور

 
جویای تبریزی

وارستگی از خویش ترا رهبر فیض است

دلبستگی تست که قفل در فیض است

مانند نسیم سحری در ره شوقش

پرواز دل از سینه به بال و پر فیض است

از جوش صفا طعنه زن طور تجلی است

آن سینه که از یاد خدا مظهر فیض است

پیداست ز در باری بحرین دو چشمم

کز یاد کسی دل صدف گوهر فیض است

تا جلوهٔ دیدار بود گرم تجلی

جویا به رخم دیدهٔ حیران در فیض است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode