گنجور

 
جویای تبریزی

دشمن جان و تنش تاج زر است

هر که همچون شمع زرین افسر است

سبزهٔ خط را دهد نشو و نما

داد از حسنت که دشمن پرور است

با خیال آن سر مژگان مرا

تکیه گاه دیده نوک خنجر است

کی شناسد کس شهید ناز را

زخم تیغت را نشان دیگر است

پلک و مژگانم به راه شوق او

طائر نظاره را بال و پر است

کشتی دل را چو طوفانی شود

ذره ای صبری به از صد لنگر است

هم سری با تاجدارانش رواست

هر که جویا خاک پای قنبر است

 
 
 
عطار

با چنین درگه که در رفعت تو‌راست

این چنین خالی ز مشتاقان چراست

مشاهدهٔ بیش از ۴۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اثیر اخسیکتی

تا مرا سودای مدحش در سر است

همچو تیغش یک زبان پر گوهر است

شاه نعمت‌الله ولی

معنیش اول ، به صورت آخر است

روح باطن ، جسم پاکش ظاهر است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه