الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را
ز دردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را
برد بیطاقتی از عالم هستی برون دل را
تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را
تب عشقت چنان در آتش بیتابیام دارد
که شریان از تپیدن در فلاخن مینهد دل را
برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن
ز خود رفتن به سالک میکند نزدیک منزل را
شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگینتر
تپیدن بیشتر غافل کند دلهای غافل را
ز طوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد
شکستن میبرد جویا به ساحل کشتی دل را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره longing و عشق الهی است. شاعر از خداوند میطلبد که او را به سمت خود هدایت کند و دردی که در دلش دارد، او را به حالتی زیبا و شگفتانگیز نظیر طاووس درآورد. او از بیتابی و ناراحتی خود سخن میگوید و عشقش را همچون آتش درونش توصیف میکند. شاعر بر این باور است که میتواند از خود گذر کند و به مقصد خود نزدیکتر شود. او به جنبش زندگی و حوادث اشاره میکند و از خداوند میخواهد که در برابر مشکلات به او ایمنی عطا کند و او را به سواحل آرامش برساند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، به این بیخبر و مدهوش راهی بسپار که به سوی تو برگردد. کاش درد تو همچون داغ زیبا و دلنواز شود و دلش را شاد کند، مانند زیبایی طاووس.
هوش مصنوعی: این بیت به انگیزه و آرزوی پرواز و رهایی اشاره دارد. گوینده از احساسات درونی خود میگوید که مانند پرندهای نیمهجان و بیصبر است که میخواهد از محدودیتهای دنیای مادی فراتر برود. دل او به شدت میتپد و نشاندهندهی شوق و اشتیاق به آزادی و پرواز است. به طور کلی، این شعر تصویرگر longing (آرزوی شدید) به رهایی از قید و بندها است.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری در من آتش ایجاد کرده که قلبم مانند تیری در فلاخن، با شدت و تپش میتازد و به تنگنای ناامیدی میرسد.
هوش مصنوعی: از خودت بیرون بیا و در باغ خوشبختی، به جستجوی هدفهایت بپرداز. رهایی از خود، مسیری است که سالک را به مقصدش نزدیکتر میکند.
هوش مصنوعی: حرکت گهواره خواب کودک باعث میشود که دلهای بیخبر و غافل بیشتر غفلت کنند و از واقعیت دور شوند.
هوش مصنوعی: طوفان حوادث و مشکلات به انسان احساس ناتوانی و عجز میدهد، اما همین احساس ضعف میتواند نجاتدهنده باشد. زمانی که دل به سوی ساحل و آرامش میرسد، به نوعی از نگرانیها و چالشها رهایی مییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر
اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را
رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان
[...]
شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را
بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را
چو گیرم کاکلش را تا کشد سوی خودم آن مه
بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را
صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد
[...]
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
ز شوق دوست زان سان چشم حسرت بر قفا دارم
که رو هم گر به راه آرم نمیبینم مقابل را
چمن را غنچه نشکفته بسیار است، میترسم
[...]
مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان
[...]
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم
چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را
به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.