گنجور

 
جویای تبریزی

در جهان بی اعتباری اعتبار عاشقی است

هر که صاحب اعتبار افتاد خوار عاشقی است

غنچهٔ دل گشت خندان دیده گریان شد چو ابر

داغها بشکفت گل گل، نوبهار عاشقی است

پرتو خورشید با نورش چو گرد تیره ای است

چهره آنکس که پنهان در غبار عاشقی است

داد از طوفان درد بیقراریهای عشق

زیر تیغ او تپیدنها قرار عاشقی است

از تزلزل در بنای عشق باشد محکمی

بر تپیدنهای دل جویا مدار عاشقی است