گنجور

 
جویای تبریزی

نادیدن جمال تو مشکل بود مرا

مژگان بهم زدن تپش دل بود مرا

آهی که سرکشد ز لبم شاخ سنبلی ست

از بسکه دل به زلف تو مایل بود مرا

همچون حباب در رفتن ز خویشتن

گام نخست دامن منزل بود مرا

تا کی توان کشید ترش رویی سحاب

در دیده هر صدف کف سائل بود مرا

کو نیم قطره خون که نثار رهش کنم

خجلت ز دست و بازوی قاتل بود مرا

در سینه دل ز فیض تو لای اهل بیت

جویا به از هزار حمایل بود مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode