هی سر زلف خون آن شوخ پری زاده زند
خوی بدبین که شبیخون بهر افتاده زند
گشت لوح دلم از خال و خطش عکس پذیر
هرچه نقش است بما آن پسر ساده زند
بگذر ای شیخ زخاک در خمار بخیر
کآب او آتش در دامن سجاده زند
سرو رابی ثمری از تو خجل کرد بلی
مرد باید که دم از دولت آماده زند
نازم آن آهوی چشمت که بهمدستی زلف
شیر را برسرکوی تو بقلاده زند
باکه پیغام فرستم برت ای مایه ناز
که بپاسخ لب تو راه فرستاده زند
هرکه را نشئه چشم سیهت برد زدست
نشود مست اگر صد خم از باده زند
نه بشیرین پسران خیر و نه سیمین صنمان
ای خوش آن رند که بر زیر نر و ماده زند
طره اش برد دل خلق چه سازد جیحون
گرکسی شکوه او در بر شهزاده زند
رفعت الملک شهنشاه ملک زاده رفیع
که بگردون علم از فطرت آزاده زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.