دلم رابا کس آرامی نمانده ست
بجز ناکامیم کامی نمانده ست
به راه کام پای همتم را
مجال رفتن گامی نمانده ست
اگر من بی سرانجامم عجب نیست
جهان را هم سرانجامی نمانده ست
به شاخ آدمیت میوه انس
چه جای پخته چون خامی نمانده ست
مه نو می کند بر چرخ اشارت
کزین خمخانه جز جامی نمانده ست
ز باده خالی است آن جام یعنی
حریف باده آشامی نمانده ست
مبر در سلک هستی نام جامی
کزان مسکین بجز نامی نمانده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخن را خود سرانجامی نمانده ست
وز آن نامه بجز نامی نمانده ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.