چو ماه من سفری شد وطن نمی خواهم
وطن چه چیز بود زیستن نمی خواهم
حجاب جان من آمد بدن ز صحبت او
مرا بس است همین جان بدن نمی خواهم
ز خواهش دل خود دادمش خبر گفتا
چه سود خواستن تو چو من نمی خواهم
نماند در سر من جز هوای آن سر کوی
طواف گلشن و گشت چمن نمی خواهم
چنان برآن تن نازک همی برم غیرت
که دیدنش به ته پیرهن نمی خواهم
ز بس بود کف پایش لطیف گاه خرام
رسیدنش به گل و نسترن نمی خواهم
ببند لب ز غزل جامیا که سر غمش
ترانه گشته به هر انجمن نمی خواهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.