عجب دردیست در جانم که درمانش نمیدانم
ز آغازش نِیَم آگاه و پایانش نمیدانم
چو چوگان بازد آن مه جز سر مردان دین آنجا
نشاید کو کسی را مرد میدانش نمیدانم
گذشت آن سرو گلرخ دامنافشان بر چمن روزی
عبیر جیب گل جز گرد دامانش نمیدانم
صفای تن دهد راز دلش بیرون قبا آمد
حجاب من که در دل راز پنهانش نمیدانم
چو خواهد لب گزد خواهم نهم جان زیر دندانش
که از بس لطف تاب زخم دندانش نمیدانم
نخواهم فسحت باغ و مسلسل آبها در وی
که بیدیدار او جز بند و زندانش نمیدانم
مسلمانی بود بهر بتان دین باختن جامی
ازین دین هرکه برگردد مسلمانش نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.