شب خیالت چو شود پردگی منظر چشم
تا سحر از مژه مسمار زنم بر در چشم
چشمم از لعل تو شد حقه گوهر بخرام
تا به پای تو کشم حقه پرگوهر چشم
برقع زلف برانداز که بس تاریک است
بی مه طلعت تو منزل پر اختر چشم
گر خیال رخ تو شمع ندارد در پیش
به شبستان خیالت که شود رهبر چشم
دمبدم دل ز درون چشمه خون بگشاید
تا بشوید رقم غیر تو از دفتر چشم
بعد دیدار تو چون آتش شوقم سوزد
خیزدم صد علم نور ز خاکستر چشم
چشم من جمله دهان شد که خورد خاک درت
نیست جز خاک درت قوت دگر درخور چشم
مژه گر خشک وگر تر به رهت جاروبیست
می کشم زیر قدمهای تو خشک وتر چشم
جامی امشب که خیال لب او مهمان است
پر می لعل کن از شیشه دل ساغر چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.