گنجور

 
جامی

دی تجربة المداد کردم

وصف خط تو سواد کردم

شاگرد شدم خط لبت را

نسخ خط اوستاد کردم

هر نقطه که بر ورق نهدم

از خال و رخ تو یاد کردم

هر دال و الف که نقش بستم

زلف و قدت اعتقاد کردم

خط تو چو کرد رستن اغاز

اغاز« و ان یکاد» کردم

زلف تو شبم به آخر آورد

بر روی تو بامداد کردم

تا از غم خود رهم چو جامی

خود را به غم تو شاد کردم