گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

چو دست بی تو بدین چشم اشکبار برم

به آستین ز مژه در شاهوار برم

میان اشک شدم غرقه آشنایی کو

که رخت خویش ازین موج باکنار برم

به هر بهانه بری روزگار پیش رقیب

تو روزگار بری و من انتظار برم

برای حاجت وصلت بس است مشعل آه

چه حاجت است که شمعی به هر مزار برم

زناله درد سر شهریان دهم شب و روز

خوش آنکه درد سر خویش ازین دیار برم

ز جام دور که مستی تو زان و من مخمور

تو ذوق مستی و من تلخی خمار برم

تو نوغزالی و من جامی غزل پرداز

که از تو پی به غزلهای آبدار برم