گنجور

 
جامی

من آن نیم که پی حفظ اعتقاد عوام

کشم عنان ارادت ز نقل باده و جام

درآی ساقی و در ساغر بلورین ریز

شراب لعل علی رغم کالانعام

ازان شراب که چون از خودت خلاص دهد

نه اسم و رسم گذارد تو را نه ننگ ونه نام

ازان شراب که چون جرعه ای ز ساغر او

رسد به خاک دمد روح در رمیم عظام

ازان شراب که چون مطلقت کند برهی

زقید بندگی آفریده اوهام

ز وهم روی بگردان که در شریعت عشق

یکیست عابد اوهام و عابد اصنام

به سراین سخن آن زنده پی برد جامی

که هم ز کفر مبرا بود هم از اسلام