من آن نیم که پی حفظ اعتقاد عوام
کشم عنان ارادت ز نقل باده و جام
درآی ساقی و در ساغر بلورین ریز
شراب لعل علی رغم کالانعام
ازان شراب که چون از خودت خلاص دهد
نه اسم و رسم گذارد تو را نه ننگ ونه نام
ازان شراب که چون جرعه ای ز ساغر او
رسد به خاک دمد روح در رمیم عظام
ازان شراب که چون مطلقت کند برهی
زقید بندگی آفریده اوهام
ز وهم روی بگردان که در شریعت عشق
یکیست عابد اوهام و عابد اصنام
به سراین سخن آن زنده پی برد جامی
که هم ز کفر مبرا بود هم از اسلام