بیا ای آرزوی جان عاشق
دوای درد بی درمان عاشق
کرام الکاتبین ننوشته حرفی
بجز عشق تو در دیوان عاشق
اگر فردا نه دیدار تو باشد
شود باغ جهان زندان عاشق
هزاران نوح را کرده ست غرقه
به گرداب فنا طوفان عاشق
به کنج فقر و کوی نامرادی
اگر یک شب شوی مهمان عاشق
کباب از دل شراب از دیده بینی
مهیا ساخته بر خوان عاشق
بجز خون جگر هرگز مرادی
غمت ننهاده در دامان عاشق
به خاک کشتگان آن نیست لاله
علم زد آتش پنهان عاشق
ببین نظم خوش جامی که نشکفت
چنین گل هرگز از بستان عاشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز اسرارش منوّر جان عاشق
که انور گشته زآن ایمان عاشق
ز سوز درد بی درمان عاشق
یگردون می رسد افغان عاشق
بآهی،بی تو،دوزخ را بسوزد
بیک دم آتش حرمان عاشق
ز آب چشم و خون دل بروید
[...]
ولی بیرون بود ز امکان عاشق
که گوید ترک جانان جان عاشق
ز تب نالان شدی جانان عاشق
بلا گردان جانت جان عاشق
ز سوز نالهٔ عاشق گدازت
به گردون میرسد افغان عاشق
تب گرم تو عالم را سیه کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.