آن تهیدست چه خوش گفت می لعل به کف
که خوش آن کس که به می حاصل خود کرد تلف
صرف کن در ره می هرچه به دست راست تو را
که نوای طرب از دست تهی دارد دف
صف کشیدند به میخانه همه خم شکنان
صفدری کو که به همت بدراند این صف
زخم پیکان تو را بر دگری نپسندم
هرکجا تیر زنی سینه من باد هدف
شرف آدمی از عشق بود هرکه نشد
عاشق او را نبود بر دگران هیچ شرف
جامی از شعر مکن بس که دهد آخر کار
زاده طبع تو خاصیت فرزند خلف
تربیت گرچه در اول ز صدف یافت گهر
جز طفیل گهر اخر که برد نام صدف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آفتاب شرف و حشمت و سلطان شرف
نور گسترد و ضیا بر نسف و اهل نسف
ظل طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد
آفتاب شرف و حشمت و سلطان شرف
آفتاب همه سادات که با طلعت او
[...]
تا به خط شط ارجیش درنگ است مرا
بحر ارجیش ز طبعم صدف افزود صدف
بحر ارجیش فزود از قدم من آنسانک
برج برجیس ز یونس شرف افزود شرف
للّهالحمد که دارم به کف از بحر شرف
دُرّ یکتایی، کان را دو جهان صدف
عقل حادی عشر، استاد زمان صدرالدّین
صدر دیوان نجف، هم خلف شاه نجف
در بنیفاطمه،ذات تو مُهر شرف است
[...]
موج خون بر طرف افکند چو ناچیز صدف
در دریای نجف
جالس مجلس وحدت همه اجناس وفصول
واقف موقف قربت همه انواع و صنوف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.