رفتی و دل ز هجر تو با سوز و آه ماند
دیده در انتظار قدومت به راه ماند
رفتی کله نهاده کج از ناز و در رهت
برهر نشان پا سر صد کج کلاه ماند
رفتی و بی جمال تو ویرانه مرا
نی روز تاب مهر و نه شب نور ماه ماند
از مهر و مه چه روشنی آن را که بی رخت
در پیش دیده پرده ز بخت سیاه ماند
قدت نهاد بر سر طوبی قدم ز قدر
سرو بلند پای به فرق گیاه ماند
جز پای بوس سرو بلندت هوس نداشت
هرتاجور که پا به سر تخت جاه ماند
جامی چه غم که ماند زکار اینچنین کزو
صد نقش دلپذیر درین کارگاه ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.