کی بود کی که ز خوان تو صلایی برسد
وز نوال تو نوایی به گدایی برسد
مرض شوق تو شد صعب و ازان جان نبرم
گر نه از وعده وصل تو شفایی برسد
کوه غم شد دلم و نام تو گویم با او
بو که در گوشم ازین نام صدایی برسد
دل کجا مظهر انوار جمال تو شود
گر نه این آینه را از تو جلایی برسد
برتر از افسر شاهیست کله گوشه فقر
حاش لله که به هر بی سرو پایی برسد
رفته از خویش برون در پی لیلی مجنون
باشد از محمل او بانگ درایی برسد
می رود جامی دلخسته ولی تا نبرند
نیست امکان که درین راه به جایی برسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
سوی زنگی شب از روم لوایی برسد
به برهنه شده عشق قبایی بدهند
وز شکرخانه آن دوست نوایی برسد
این همه کاسه زرین ز بر خوان فلک
[...]
آخر این درد دل من به دوایی برسد
عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد
آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا
روزی از روزنه غیب صفایی برسد
بر درت شب همه شب یاوه در آنم چو جرس
[...]
دردمندی چه شود گر به دوایی برسد
بی نوایی ز وصالت به نوایی برسد
تا به کی روی بتابی ز من بی سر و پا
آخر از دور مرا نیز دعایی برسد
می دهم جان مگر از خوان وصالت روزی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.