گنجور

 
جامی

هر کس که سود چهره به راه تو سود کرد

در روی تو جمال ازل را سجود کرد

مسکین فقیه گوش اشارت شنو نداشت

منع سماع زمزمه چنگ و عود کرد

دیریست می زند دم ارشاد شیخ شهر

آن نارسیده دعوی این کار زود کرد

صوفی نداشت جاذبه صید هیچ کس

کاری که کرد سبحه و دلق کبود کرد

زاهد نبرد راه به سرمنزل فنا

بیچاره چون تحمل بار وجود کرد

افسردگان به ساحل حرمان نشسته اند

خوش آن که جا به لجه بحر شهود کرد

جامی همیشه بود خراب از سرود عشق

آمد صدای نی مدد آن سرود کرد

 
 
 
ناصر بخارایی

عشق تو روی ما ز عدم در وجود کرد

چیزی نبود، مهر رخت هرچه بود کرد

بر درد ما ز ماتم هجر تو تا ابد

خورشید چرخ خرقهٔ گردون کبود کرد

بوئی در آب و گِل ز گُل عارض تو بود

[...]

بیدل دهلوی

خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد

چون سر نماند شمع قبول سجود کرد

در سعی بذل‌ کوش‌ که اینجا خسیس هم

جان دادنش به حسرت جاوید جود کرد

زان غنچهٔ خموش به آهنگ‌کاف و نون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه