ترک شیرین شمایلی که مراست
کی توانم بدین دلی که مراست
من گرفتار و یار مستغنی
آه ازین کار مشکلی که مراست
شد پی دستبوس قاتل من
بوس بر دست قاتلی که مراست
رشته جان ز دل زبانه کشید
این بود شمع محفلی که مراست
همه بی حاصلی و گمراهیست
در ره عشق حاصلی که مراست
گم شدم در غمش چنانکه اجل
ره نیابد به منزلی که مراست
جامیم مست و رند و رسوا خواند
کرد شرح فضایلی که مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.