برفت یار و مرا در فراق خویش گذاشت
درون فگار و جگرچاک و سینه ریش گذاشت
ندانم از غم هجرش پناه با که برم
چو عشق او نه مرا آشنا نه خویش گذاشت
هزار قافله عاشق روانش از پس و پیش
مرا ز موکب خاصان نه پس نه پیش گذاشت
ز بخت خود چه امیدم بود چنین که مرا
به یار عربده کوش ستیزه کیش گذاشت
گذاشت بهر همه عاشقان بسی غم و درد
ولی نصیب من بی نصیب بیش گذاشت
خوش آن طبیب که نیشش ز ریش دل چو کشید
برای مرهم آن پاره ای ز نیش گذاشت
گرفت گریه جامی بر او چو آمو راه
چو کرد عزم سمرقند ودر هریش گذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.