ما را به غم تو هیچ کم نیست
تا هست غم تو هیچ غم نیست
خالی ز دل شکسته حالی
در زلف تو هیچ پیچ و خم نیست
خشک است رخت ز اشک رحمت
در چشمه آفتاب نم نیست
صد پاره دلم درم درم شد
جز داغ تو نقش هر درم نیست
بر ما به غرض چه می کشی خط
بر لوح ارادت این رقم نیست
قدر تو ز عاشقان بلند است
شه را حشمت جز از حشم نیست
جامی ز وجود خویش بگذر
جایی چو نشیمن عدم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این کم زده را که نام کم نیست
آزرم تو هست هیچ غم نیست
اسبم دی گفت می روم من
کاریت بجانب عدم نیست
گفتم که دمی بپای و گفتا
درآخور تو برون زدم نیست
میمیرم از آرزوی کاهی
[...]
ماهی که به حسن او صنم نیست
رخسارش از آفتاب کم نیست
این را ز خری کزان دژم نیست
جز گوش دراز هیچ کم نیست
جرم تو ز کوه اگر چه کم نیست
چون اوست شفیع هیچ غم نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.