گنجور

 
جامی

به اسرار حقیقت نیست جز پیر مغان دانا

له فضل علی اهل النهی علما و عرفانا

زمانی گوش بر گفتار او نه تا یقین دانی

که جز تلبیس نبود حاصل تدریس مولانا

اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی

چرا آن قبله کل نانویسا بود و ناخوانا

بیا ای کرده احیای ممات هر دل مرده

چه باشد سایه بر ما مردگان اندازی احیانا

تویی فیاض و ما قابل قبول از ما و فیض از تو

فلولاک و لولانا لما کان الذی کانا

نهان بودیم ما در تو کنون گشتی عیان در ما

فکنا فیلک اعیانا و فینا صرت اکوانا

به یکرنگی کشید از نور وحدت وقت ما جامی

فاخر انا کاولینا و اولینا کاخرانا