همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت
که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت
تویی آن یوسف غایب شده از من که در بستان
ز هر پیراهن گل در مشام آید مرا بویت
به قصد دیدن عکس تو هر دم در خیال آرم
ز آب دیده جویی و نشانم بر لب جویت
نیارد شانه کردن گیسویت را دست مشاطه
ز بس دلها که می بیند گره در هر خم مویت
رقیب تو درخت خار و تو شاخ گلی یا رب
درین بستان کند دست اجل زودش ز پهلویت
خوش آن شبها که هم من هم تو را خواب آید از مستی
تو سر بر بالش راحت نهی من سر به زانویت
مران از کوی خود همچون سگ بیگانه جامی را
که دارد آشنایی قدیمی با سگ کویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر به معشوقش صحبت میکند. شاعر با استفاده از نمادهای زیبایی شناختی، معشوق را به یوسف غایب تشبیه کرده و ابراز میکند که هر بار به یاد او میافتد، احساساتی چون شوق و رسیدن به او در دلش زنده میشود. او به زیباییهای معشوق، مانند گیسوان و عطرش اشاره میکند و از دشواریهای دوری و حسرت ناشی از آن میگوید. در نهایت، شاعری که همیشه خاطرات شیرین را در ذهن دارد، آرزو میکند که به آغوش معشوق بازگردد و از زخم دوری رها شود.
هوش مصنوعی: هر کس که کلام تو را بخواند، به خاطر زیبایی و معنویتی که در آن است، در برابر تو به سجده خواهد افتاد. خط نوشته تو به قدری زیبا و اثرگذار است که هر خوانندهای را به عبادت و خضوع وا میدارد.
هوش مصنوعی: تو همان یوسف محبوبی که از من دور است، و هر وقت در باغ به بوی گلها میزنم، عطر حضورت را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر دیدن تصویری از تو در خیال خود، اشکهایم را جمع میکنم و نشانهای از لبت را بر لب خود میگذارم.
هوش مصنوعی: مشاطه (آرایشگر) از بس که دلهای زیادی را میبیند که در هر حلقه از موی تو گرهای وجود دارد، دیگر نمیتواند شانه زدن موهای تو را تحمل کند.
هوش مصنوعی: رقیبت مانند درخت خاری است و تو شاخ گلی. خداوند میداند که در این باغ، دردسر به زودی از کنار تو میگذرد.
هوش مصنوعی: شبهایی که هر دوی ما خواب ببریم، خیلی زیباست. تو از مستی سرت را روی بالش راحت بگذاری و من هم سرم را بر زانوی تو بگذارم.
هوش مصنوعی: هرگز از محلهات مثل یک سگ بیگانه دور نشو، زیرا جامی که در دست داری، با یاد و خاطرهای قدیمی از سگ محلهات همراه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
[...]
الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت
ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت
اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم
نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت
ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل
[...]
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت
بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
[...]
به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت
به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت
به راه جستجویت هرکه کمتر میکند کوشش
نمیبیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت
تو را آن یار میسازد که باشد قبلهاش غیری
[...]
نویدِ آشنایی میدهد چشمِ سخنگویت
گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت
بمیرم پیشِ آن لب اینچنین گاهی تبسم کن
بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت
به رویت مردمانِ دیده را هست آنچنان میلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.