بیا ای شهره در عشقت به شهر حسن مشهوران
که هم منظور شاهان بینمت هم شاه منظوران
خمارآلودم از چشمت لب خالی ز خط بنما
که باشد باده صافی علاج رنج مخموران
چه استغناست این یارب که نی پروای نزدیکان
همی بینم تو را ای نازنین نی رحم بر دوران
سلیمان وار می رانی چه غم داری اگر ناگه
ز نعل بادپایت رخنه افتد در صف موران
طبیب رنج عشقی سوی هر دستی مبر دستت
مبادا رنجه گردد زاضطراب نبض رنجوران
گذر بر ساکنان صومعه با این لب میگون
که تا افتند در می آن به زهد و توبه مغروران
به مهجوری ز وصلت گرچه عمری کند جان جامی
ندیده هرگز از تو رحمتی بر حال مهجوران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان گردن کشی گردون برون نارد بصد دوران
نه از روم و نه از تازی نه از ایران نه از توران
به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران
چنین شیرین نباشد در سپاه خسرو توران
دلم نزدیک آن آمد که: از درد تو خون گردد
ولی پوشیده میدارم نشان دردش از دوران
بخندی چون مرا بینی که: خون میگریم از عشقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.