به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم
دلی که بگسلم از عشق با چه پیوندم
ز عمر رفته مرا نیست حسرتی چندان
جز آنکه عمر نه در عشق رفت یکچندم
به طعن نام سگی می نهد رقیبم داغ
خوشم به داغ سگی چون تویی خداوندم
تو تیغ در کف و من زیر تیغ تو از ذوق
چو زخم عرقه به خون لب گشاده می خندم
مرا همیشه دعا از بلا سپر می بود
چو تیر غمزه ات آمد سپر بیفکندم
چو دم ز شعر زنم عیب من مکن جامی
که شعر خوش هنر و من به آن هنرمندم
ز طعن زاده طبعم زبان نطق ببند
که طعن او به مثل هست طعن فرزندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق مرتبط با آن است. شاعر به نصیحت کنندهای که او را از عشق دور میکند، میگوید که دلش نمیتواند از عشق جدا شود و لذا هیچ پیوندی برای او ممکن نیست. او حسرت گذر عمر را ندارد، جز اینکه عمرش در لحظاتی عاشقانه سپری شده است. رقیبانی که به او طعنه میزنند، او را با داغی شبیه به داغ سگ مورد تمسخر قرار میدهند، اما او به این داغ افتخار میکند. شاعر به زیباییهای عشق و لطافت شعرش اشاره میکند و از دیگران میخواهد بر او عیب نبندند، چرا که او خود را هنرمندی میداند که در دنیای شعر زندگی میکند. در نهایت، او بیان میکند که تقبیح و طعنهها را نمیپذیرد و این عیبها را همانند طعنهای به فرزندش میبیند.
هوش مصنوعی: به کسی که به من نصیحت میکند که عشق را ترک کنم، میگویم: دلی که به خاطر عشق شکسته است، دیگر چه پیوندی دارد؟
هوش مصنوعی: از عمر من زمان زیادی گذشته است و تنها چیزی که مرا ناراحت میکند این است که نتوانستم بخشی از این عمر را در عشق سپری کنم.
هوش مصنوعی: رقیبم به من طعنه میزند و به نوعی به من بیاحترامی میکند و من به آن بیاحترامی اهمیتی نمیدهم؛ چرا که در دلم عشق و محبت واقعی وجود دارد. در واقع، نامی که روی من میگذارد بیشتر به خود او بازمیگردد و من به خاطر آنچه درونم است راضی و خوشنودم.
هوش مصنوعی: تو شمشیری در دست داری و من تحت تأثیر ضربههای تو هستم؛ از شادی و شوق، گرچه زخم خوردهام، لبخند بر لب دارم و خونین هستم.
هوش مصنوعی: همیشه دعا و نیایش من مثل سپری در برابر بلاها بود. اما وقتی تیر نگاه فریبت به من رسید، این سپر را کنار گذاشتم.
هوش مصنوعی: هرگاه که در مورد شعر صحبت میکنم، عیبهای من را نگیری؛ چرا که شعر زیبا هنری است که من در آن مهارت دارم.
هوش مصنوعی: از انتقادهای تند و تلخ که به طبیعت من نشأت میگیرد، زبان خود را خاموش کن، زیرا این انتقادات همانند انتقادات فرزندم به من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بشاعری پدر خویش را نه فرزندم
اگر نه معتقد مجلس خداوندم
سپهر جاه علی افتخار دین که ز فخر
چو شیعه مذهب خود را بران علی بندم
همه مناقب او گویم و مدایح او
[...]
ز روزگار به یک نامهٔ تو خرسندم
که در دعا همه آن خواهم از خداوندم
شنیدهام که به خرسند کم گراید غم
غمم چراست که از تو به نامه خرسندم
ز هرچه باشد خرسند را بسنده بود
[...]
ایا رسیده ز فضل و هنر بدان رتبت
که تیر چرخ خطابت کند خداوندم
علوّ قدر ترا با فلک نهم همبر
پس آنگهی بنشینم که من خردمندم
فلک شدست غبار ستانة تو و لیک
[...]
شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
به خاک پای عزیزان که از محبت دوست
دل از محبت دنیا و آخرت کندم
تطاولی که تو کردی به دوستی با من
[...]
چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم
نه دوستی بود، ار دل به همرهی بندم
اگر به تیغ ببرند بند بند مرا
تو ذکر وصل خودم کن که باز پیوندم
چو مو که برکنی و باز روید، آن غم تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.