رخصتم ده که سر زلف سیاهت گیرم
دیده را روشنی از روی چو ماهت گیرم
چون تو را نیست سرآنکه بیابم به تو راه
داد خواهم نه بیایم سر راهت گیرم
گرچه بیشم گنهی نیست زنم دست نیاز
دامن لطف پی عفو گناهت گیرم
سایه افکن به من ای سرو که افتم به هلاک
گر نه از حادثه دهر پناهت گیرم
از سر بسترم امشب مرو ای همسایه
تا به اندوه شب خویش گواهت گیرم
ای گل از لطف مزن لاف که پیش رخ او
با دو صد برگ یکی برگ گیاهت گیرم
جامیا دم مزن از درد و غم هجر که من
شرح این واقعه از ناله و آهت گیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواستم پرتوی از روی چو ماهت گیرم
پیشم آئی و سر زلف سیاهت گیرم
کی توانم که در آغوش گمانت گیرم
من به یک چشم کدامین سر راهت گیرم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.