شمارهٔ ۲۱۶
بیا که فصل بهار است و محتسب معزول
معاشران به فراغت به کار خود مشغول
بیا بیا که صفا در پی صفاست همه
حریف ساده و می بی غش و قدح مصقول
شراب لعل ز جام بلورکش که به هم
دو جوهرند یکی منعقد دگر محلول
علم به عالم اطلاق زن ز باده لعل
مشو چو فلسفیان قید علت و معلول
فقیه و زاهد و عابد نه مرد این کارند
ببند بر رخ اینان در خروج و دخول
چو از فضایل مردان راه محرومی
چه سود بحث که آن فاضل است و این مفضول
به جرم توبه ز مستان خجل مشو جامی
که پیش اهل کرم هست عذرها مقبول
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...