گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

ای چو گلبرگ طری عارض زیبای تو خوش

گرد آن حلقه زده زلف سمن سای تو خوش

پای تا سر تو چنانی که بود بوسه زدن

بر رخ خوب تو زیبا به کف پای تو خوش

گر کنی پرسش و گر خنده زنی بر حالم

هر چه آید بود از لعل شکرخای تو خوش

خلعتی خاص بود گیسویت از شعر سیاه

که ز سر تا به قدم هست به بالای تو خوش

دیده خوش گشت چو بنشست خیال تو در او

بنشین خرم و خندان که بود جای تو خوش

وعده جنت نسیه به ورع ورزان ده

که به نقد است دل ما به تماشای تو خوش

خوش سپردی دلت امروز به درد و غم عشق

باد امروز تو خوش جامی و فردای تو خوش

 
 
 
حافظ

ای همه شکلِ تو مَطبوع و همه جایِ تو خوش

دلم از عشوهٔ شیرینِ شِکرخایِ تو خوش

همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف

همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش

شیوه و نازِ تو شیرین، خط و خالِ تو مَلیح

[...]

عرفی

امشبم کشت غمت، عشرت فردای تو خوش

کار خود کرد به من غمِ دل، غم های تو خوش

گر چنین غمزه کند کاوش دل، ممکن نیست

که شود خاطرم از شغل تماشای تو خوش

فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم

[...]

صائب تبریزی

ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش

عالم خاک هم از سایه بالای تو خوش

چه بهشتی تو که چون کنج لب و گوشه چشم

نیست جایی که نباشد زسراپای تو خوش

روزت از روز دگر خوشتر ونیکوتر باد

[...]

فیاض لاهیجی

چمنِ جلوه‌گری از قد رعنای تو خوش

دل آشفتگی از زلف چلیپای تو خوش

مو به موی تو جدا بر دل من داغ نهست

به سراپای دلم داغ سراپای تو خوش

خون ما بی‌گنهان در قدمت رنگ نداشت

[...]

حزین لاهیجی

گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش

می کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش

وعده امروز، به فردای قیامت دادی

روزگار دل ما در غم فردای تو خوش

ناخن خار رهت عقده گشا افتادهست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه