دل باز سراسیمه سیمین ذقنی شد
مفتون شکرریزی شیرین سخنی شد
هرچند که صد زخم ز خنجر به تنم زد
هر یک پی بوسیدن دستش دهنی شد
بس شه که چو خسرو لب شیرین تو چون دید
در کوه زد از عشق سر و کوهکنی شد
از بس که ز عشقم شده مشهور به هر کوی
هرجا که نشستم ز بتان انجمنی شد
برکشته عشق تو ز دل بسته جگر خون
بنگر که شهید تو چه خونین کفنی شد
تا از تو قبا مانع من گشت به تنگم
خوش آنکه همین مانع او پیرهنی شد
جامی که ز عقل و ادب افتاده به عشق است
در محنت این کار عجب ممتحنی شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد
چون شست لب از شیر، چه شیرین دهنی شد؟
بس غنچه دل را که کند چاک به هر سو
آن گل که به نوروز جوانی چمنی شد
آن یوسف جان بس که درین سینه در آمد
[...]
تا غنچهٔ دل بلبل گل پیرهنی شد
هر قطرهٔ خون در تن زارم چمنی شد
ای جان جهان کشتهٔ الماس ستم را
هر رگ به تن از درد تو تار کفنی شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.