گنجور

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد

چون شست لب از شیر، چه شیرین دهنی شد؟

بس غنچه دل را که کند چاک به هر سو

آن گل که به نوروز جوانی چمنی شد

آن یوسف جان بس که درین سینه در آمد

[...]

جامی

دل باز سراسیمه سیمین ذقنی شد

مفتون شکرریزی شیرین سخنی شد

هرچند که صد زخم ز خنجر به تنم زد

هر یک پی بوسیدن دستش دهنی شد

بس شه که چو خسرو لب شیرین تو چون دید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه