سحر چو بر دل من تافت نور صبح نشور
صدای صیحه قوموا شنیدم از دم صور
ز خواب جستم ازان صیحه و درآن جستن
مرا به خیمه ابداعیان فتاد عبور
به هم نشسته گروهی مقدسان دیدم
ز قید صورت و بی قیدی هیولی دور
نه از وظیفه تسبیحان رسیده ملال
نهدر طریقه تقدیسشان فتاده فتور
درآن میانه یکی دیدم از همه ممتاز
که انس و جن همه زو کردی استفاضه نور
خطاب کرد که جامی تو را چه افتاده ست
که مست و بی خبر افتاده ای ز جام غرور
خوشی به لذت مستی همی نیندیشی
که هر که مست شد افتد به عاقبت مخمور
گریزی از خطر این جهان ولی هرگز
به خاطرت خطر آن جهان نکرده خطور
به خود تصور آن بینمت که روضه خلد
پر است بهر مراعات تو ز حور و قصور
برون کن از دل خود این تصور باطل
نبرده رنج عمل مزد کی برد مزدور
مثال همت والای توست رفعت قصر
جزای خوبی اعمال توست صورت حور
ز کار و گشت تو هست از تو هر که هست ملول
ز خوی زشت تو هست از تو هر چه هست نفور
به کوه در نتواند چریدن از تو وحوش
به بال و پر نتواند رهیدن از تو طیور
ز دست تو همه خایف مهللان هوا
ز شست تو همه هارب مسبحان بحور
رود به غارت تو تا دهان کنی شیرین
ذخیره ای که نهد از برای دی زنبور
به قصد قوت شهوت که خاک بر سر آن
برآوری به جفا مغز از سر عصفور
به شرب باده چه چسبیده ای مدام مشو
بدین مثابه شلایین شیره انگور
خوشی به نغمه طنبور گویمت رمزی
که از شنیدن آن ماتم تو گردد سور
تن تو هست چو طنبور تار آن رگ جان
بزودیت شود این تار پاره زان طنبور
غریب تر ز همه اینکه هرگزت نبود
ز غیر شعر شعار و بغیر شعر شعور
به فکر قافیه روزی که سر به جیب کشی
کنی ز تیرگی آن روز را شب دیجور
گهی به مدح کنی وصف مدخلی حاتم
گهی ز خجل نهی نام سفله ای مغفور
گهی ز کنم عدم دلبری خیال کنی
که باشد از نظر حس وجود او مستور
به هرزه گویی خود حسن او دهی شهرت
به عشقبازی او نام خود کنی مذکور
دوصد غزل به زبان مغنی و قوال
به شرح عشق خود و حسن او کنی مشهور
نه عاشق است درین گفت و گوی نی معشوق
نه ناظر است درین جست و جوی نی منظور
درین تصور کاذب که خواندت صادق
درین تخیل فاسد که داردت معذور
فروگرفت تو را ضعف شیب سرتاپای
چرا به قوت و حول جوانیی مغرور
هوای وصل جوانان و مهر روی بتان
نکرد بر دل تو سرد موی چون کافور
گذشت عمر و به حیرت درم که چون دل تو
نشد ملول ز آمد شد سنین و شهور
چو نیست روی در افزونیت چه سود تو را
ازین تمادی اعصار و امتداد دهور
ازین جواهر حکمت چو گوش من پرگشت
شدم خزاین اسرار غیب را گنجور
گشاده شد به دلم روزنی ز روضه صدق
به نور گشت بدل تیرگی عالم زور
نمود پرتو آن نورم از صحیفه عمر
شرور نامتناهی ذنوب نامحصور
زکار و بار خودم خوار و شرمسار چنان
که نیست شمه ای از شرح آن مرا مقدور
به شرمساری و خواری فتاده ام اینک
دلی شکسته تنی خسته خاطری رنجور
علاج رنج خود اکنون جز این نمی دانم
که معتذر ز گناهان و معترف به قصور
برم پناه به درگاه کردگار کریم
فانه لرئوف وللعباد غفور
چو افتدم به دل از حسن ظن به فضل ازل
که شد ذمایم اعمال من همه مغفور
کنم وظیفه اوقات خالی از اکدار
دعای دولت شاهی مظفر منصور
سپهر مرتبه یعقوب بن حسن که بر اوست
رسوم شاهی و آثار سلطنت مقصور
شهنشهی که چو نوشیروان به دورانش
ز یمن عدل جهان خراب شد معمور
ز فرش مجلس او قطعه ای بساط نشاط
ز قصر عشرت او غرفه ای سرای سرور
کجاست تا نگرد در کمند او بهرام
هر آرزو که ازین صیدگاه برد به گور
به گوش دهر نوای ثنای او کم نیست
ز طیب لهجه داوود در ادای زبور
بود عواقب او در ره هدی محمود
بود مساعی او در طریق دین مشکور
بر ارتکاب مآثر جبلتش مجبول
براکتساب مفاخر طبیعتش مفطور
عروس ملک چو شیرینش آمده به کنار
نجسته چاره وصلش چو خسرو از شاپور
قیاس همت او با محیط گردون هست
فضای ملک جم و تنگنای دیده مور
سیاستش نه به حکم طبیعت است آری
مصون زمنقصت دود باشد آتش طور
کمر به خدمت او بستن است خوبان را
نتیجه ای که شود ظاهر از اناث و ذکور
بود ز ماتم بی سور حاسدش مجروح
به جان خطر بودش زین جراحت ناسور
بجز کرم نبود مقتضای همت او
بر اختیار کرم هست گوییا مجبور
به صورت عمل و اعتقاد چون فردا
برآوردند سر از خاک خفتگان قبور
نیافت هرکه ز حبش کمال انسانی
عجب نباشد اگر دیو و دد شود محشور
جهان پناها هرچند پیش ازین شده است
به دفتر سخنم مدح خسروان مسطور
برفت قوت طبع جوانیم امروز
ز عقل پیر به مداحی توام مأمور
چو بر جواهر منظومم اقتدار نماند
فشاندم از خوی خجلت لالی منثور
بود وظیفه پیران دعای شاه جوان
پی مصالح ملک و منافع جمهور
نه دست شغل زدن در مدیح او زانسان
که هست دستخوش حرص و آز را دستور
همیشه تا که درین کوچگه نیارامند
وفود غیب ز آمد شد ودود و صدور
مقر عز تو تخت و جلالتی بادا
که دمبدم رسدش تازه دولتی به ظهور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیداری و آگاهی از حقیقت عالم و زندگی میپردازد. او با توصیف نور صبح و صداهایی که او را از خواب بیدار میکند، به تبیین تجربه روحی و معنوی خود میپردازد. شاعر از مجامع مقدس و افرادی که در آنها حضور دارند، یاد میکند و بر این نکته تأکید دارد که انسان باید از قید ماده و دنیا فرار کند و به جوانب معنوی و روحانی خود توجه کند. او به مسائلی چون مستی و غفلت از حقیقت اشاره دارد و تأکید میکند که خوشیهای دنیوی موقتی و فانی هستند. شاعر همچنین از خطرات دنیا و غفلت از جهان دیگر سخن میگوید و در پایان به درخواست مغفرت و کمک از خداوند پرداخته و به بزرگانی چون یعقوب و نوشیروان اشاره میکند و دعا میکند که همواره در راه راست و در خدمت به مردم باشد.
هوش مصنوعی: صبحگاه که نور صبح بر دلم تابید، صدای بیدار باشی را از دم صور (صور یعنی شیپور) شنیدم.
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شدم و بر اثر صدایی که شنیدم، ناخواسته به سوی خیمه مبدعان رفتم.
هوش مصنوعی: گروهی از انسانهای پاک و مقدس را دیدم که از محدودیتهای ظاهری و مادی آزاد بودند و به حالت بینیازی و رهایی دست یافته بودند.
هوش مصنوعی: نه خستگی به تسبیح گویان رسیده است و نه در راه تقدیس آنها کسلی ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: در آن میان، فردی را دیدم که از دیگران برتر بود و همه موجودات، چه انسانها و چه جنها، از او نور و روشنی میگرفتند.
هوش مصنوعی: به تو میگوید: چه بر تو گذشته که در حال مستی و بیخبری به خواب رفتهای و از حالت مغرورانهات غافل شدهای؟
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که در دوران خوشی و لذت، انسان معمولاً به عواقب و پیامدهای آینده فکر نمیکند. اگر کسی در حال خوشی و مستی باشد، ممکن است فراموش کند که این حالتی که او دارد، میتواند به مشکلاتی در آینده منجر شود. به عبارتی، لذتهای زودگذر میتوانند عواقب ناخوشایندی به همراه داشته باشند که باید به آنها هم توجه کرد.
هوش مصنوعی: از خطرات این دنیا نمیتوان فرار کرد، اما هرگز به یاد نیاوردهام که خطرات دنیای دیگر را در نظر بگیرم.
هوش مصنوعی: تصور میکنم که بهشت به خاطر تو پر از زیباییها و نعمتهاست، با حوریان و قصرها که همه به خاطر رعایت حال تو فراهم شدهاند.
هوش مصنوعی: از دل خود این خیال نادرست را دور کن، زیرا کسی که فقط در انتظار پاداش است، زحمت و تلاش را بیفایده میبیند.
هوش مصنوعی: شکوه بلند همت تو همچون قصر زیبایی است که نتیجهی خوبیهای توست و زیباییات مانند حوریان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو سر و کار دارد، از خوبیهای تو خسته و دلزده است و هر چیزی که به تو مربوط میشود، ناخوشایند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: حیوانات وحشی نمیتوانند بدون تو در کوهستان بچرخند و پرندگان هم نمیتوانند از تو دور شوند.
هوش مصنوعی: از تو همه مهلتطلبان میترسند، و از دستان تو همه پرندگان آسمان به تسبیح و ستایش مشغولاند.
هوش مصنوعی: رود که برای تو طعمه ای بیافریند تا زنبور عسل شیرین ذخیره کند برای فصل دی.
هوش مصنوعی: به خاطر ارضای آرزوهای نفسانی، باید توجه کرد که گاهی بر سر چیزهای بیارزش افسوس و درد دل میزنیم، در حالی که خود را به مخاطره میاندازیم و از اصل وجود خود غافل میشویم.
هوش مصنوعی: هیچگاه به نوشیدن شراب وابسته نشو و به غیر از این، مانند شلایین که در شیره انگور غرق شدهاند، به این شربت چسبیده نمان.
هوش مصنوعی: خوشی را با نغمه طنبور به تو میگویم؛ رازی که شنیدنش میتواند غم تو را به شادی تبدیل کند.
هوش مصنوعی: بدن تو مانند یک ساز است و رگهای جان تو به سرعت به نغمه و زندگی میزند؛ اگر رشتههای این ساز پاره شود، نغمه نیز به هم میریزد.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که همیشه برایت غریب بوده، این است که هیچگاه از غیر شعر آگاهی و فهمی نداری. شعر برای تو نماد و نشانه است و خارج از آن، هیچ شعوری برایت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: روزهایی را که به گمراهی و تیرهروزی دچار شدهای به یاد بیاور و نگذار که به خاطر قافیه و شعر این لحظات تلخ را فراموش کنی.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآوری ستایش و توصیف حاتم طایی، و گاهی از خجالت نام فردی کممایه و بخشوده را هم نمیگویی.
هوش مصنوعی: گاهی از دلم میگذرد که آیا زیبایی محبوبم واقعاً وجود دارد یا نه، اما گاهی حس میکنم که او در حالتی از عدم و عدم نمایان است.
هوش مصنوعی: اگر به گفتمانهای بیفایده و بیهدف خود بپردازی، حسن و زیبایی او را میدانی و با بیان عشقبازیهای او، نام خود را مشهور میکنی.
هوش مصنوعی: اگر تو دوصد غزل را با صدای زیبا و دلنشین بخوانی و در آنها عشق خود و زیبایی محبوبت را توصیف کنی، بهسرعت مورد توجه و شهرت قرار میگیری.
هوش مصنوعی: در این گفت و گو، نه عشق واقعی وجود دارد و نه معشوقی در کار است. همچنین هیچ نظری هم در این جست و جو نیست. در واقع، آنچه در این مکالمه مطرح میشود، هدف یا مقصد مشخصی ندارد.
هوش مصنوعی: در این خیال نادرست که تو را راستگو مینامند، در این تصور اشتباه که تو را بیگناه و معذور میدانند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو در اثر ضعف و پیری به دام افتادهای. پس چرا به قدرت و شجاعت جوانیات مغروری؟
هوش مصنوعی: آرزوی دیدار جوانان و عشق به چهرهی محبوبان در دل تو سردی نمیآورد، همچون موی نرم و خنک که شبیه کافور است.
هوش مصنوعی: عمر من گذشت و در عمیقترین حیرت هستم که چرا دل تو از آمدن این سالها و روزها خسته نشده است.
هوش مصنوعی: اگر در زیبایی و جذابیت تو افزوده نشود، برایت چه فایدهای دارد از این همه زمان و تداوم روزگار؟
هوش مصنوعی: وقتی که گوش من پر از این دانش و نکات باارزش شد، به مانند یک خزانهدار از رازهای پنهان عالم درآمدم.
هوش مصنوعی: دل من به نور حقیقتی روشن شد، مانند روزنهای که در باغی از راستگویی باز شده باشد و این نور، تاریکیهای دنیای زور و ظلم را از بین برده است.
هوش مصنوعی: نور وجود من از صفحه عمرم درخشان است و این درخشش ناشی از گناهان بیپایانی است که دارم.
هوش مصنوعی: من از وضعیت و کارهایم به شدت خجالتزده و ناراضیام، به گونهای که حتی نمیتوانم ذرهای از جزئیات آن را برای کسی توضیح دهم.
هوش مصنوعی: اکنون در وضعیتی ناامیدکننده و سرخورده قرار دارم؛ دلم شکسته، بدنم خسته و خاطرم آزار دیده است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه میتوانم دردهایم را درمان کنم، جز اینکه به خاطر خطاهایم عذرخواهی کنم و به نواقص خود اعتراف کنم.
هوش مصنوعی: به درگاه خداوند مهربان و بخشنده پناه میبرم، کسی که رحمتش به بندگانش میرسد و از گناهانشان چشمپوشی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی به دل از خوبی نیت خود اطمینان پیدا کردم و بر نعمت بخشش الهی تکیه کردم، همه کارهای من بخشیده شده است.
هوش مصنوعی: من در اوقات فراغت خود به دعا برای دولت پادشاه مظفر منصور مشغول هستم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جایگاه و مقام یعقوب بن حسن اشاره دارد. او به عنوان یک شخصیت مهم، دارای خصوصیات و ویژگیهای سلطنتی و نمادهای پادشاهی است. به عبارت دیگر، اینجا به عظمت و شأن او پرداخته شده است و نشان میدهد که حکومت و قدرتش با آداب و رسومی خاص همراه است.
هوش مصنوعی: پادشاهی که مانند نوشیروان در دوران خودش با عدالتش موجب آبادانی و امنیت جهان شد.
هوش مصنوعی: از فرشهای مجلس او، تکهای است که شادی و نشاط را به ارمغان میآورد و از قصر خوشیهای او، جایی است که سرشار از خوشحالی و شگفتی است.
هوش مصنوعی: کجا میتوان کسی را پیدا کرد که مانند بهرام در دام عشق او گرفتار شود؟ هر آرزویی که از این میدان به دست آید، به قبر خواهد رفت و برآورده نخواهد شد.
هوش مصنوعی: در دل تاریخ، آواز زیبای او هرگز کم نیست، همچنان که لحن دلنشین داوود در بیان زبور مشهور است.
هوش مصنوعی: عواقب کار او در مسیر هدایت خوب و مثبت بود و تلاشهای او در راه دین شایسته و قابل ستایش است.
هوش مصنوعی: انسان، به طور طبیعی به انجام کارهای نیک تمایل دارد و در درون خود قابلیتهای خاصی برای دستیابی به افتخارات و موفقیتهای بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عروس ملک با زیبایی و دلربایی به کناری آمده، راهی برای نزدیک شدن به او نیافتهایم، مانند خسرو که برای وصال شیرین از شاپور چارهای ندیده است.
هوش مصنوعی: همت و تلاش او را میتوان با فضای وسیع آسمان مقایسه کرد، در حالی که محیط محدود و بستهای که مور در آن قرار دارد، نشاندهنده اندازه کوچک اوست.
هوش مصنوعی: سیاست او تحت تأثیر قوانین طبیعی نیست. بله، نقشه او به قدری پیچیده است که مانند دودی است که آتش کوه طور را میپوشاند.
هوش مصنوعی: خدمت به او و وفاداری به او نشان دهندهی ارزش و شخصیت خوبان است و نتیجهای که از این خدمت بهدست میآید، هم در مردان و هم در زنان نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: در میان غم و اندوه، حسادت او را به شدت آزار میدهد و به دلیل این جراحت عمیق، جانش در خطر است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که او را وادار به بزرگمنشی میکند، بخشندگی است و انگار که در این کار هیچ اختیاری ندارد و مجبور به انجام آن است.
هوش مصنوعی: در روزی که برزخ پایان مییابد و مردم از قبرهای خود برمیخیزند، آنچه در زندگی انجام دادهاند و به آن اعتقاد داشتهاند، مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کس که از عشق خداوند به کمال انسانی نرسد، جای تعجبی نیست اگر در روز قیامت با موجوداتی مانند دیو و دد محشور شود.
هوش مصنوعی: هرچند جهان به مکان امنی تبدیل شده است، اما در نوشتههای من ستایش پادشاهان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: امروز حس و توانایی جوانی من از عقل و تجربه پیرم کم شده و به خاطر ستایش و مدح تو مأموریت دارم.
هوش مصنوعی: وقتی بر زیباییهای کلامم قدرتی نماند، از شرم خود، کلامم را به صورت پراکنده و بینظم بیان کردم.
هوش مصنوعی: پیران وظیفه دارند که به خاطر منافع کشور و مردم، برای شاه جوان دعا کنند.
هوش مصنوعی: دست به کار شدن برای ستایش او، شایسته نیست از انسانی که در کنترل حرص و طمع خود نیست.
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که در این مکان آرام نگیریم، حضور نامرئیها به ما نزدیک میشود و نشانههایی از آن ظهور میکند.
هوش مصنوعی: جایگاه بلند و با عظمت تو، همیشه باید درخشندگی و عظمت تازهای داشته باشد که هر لحظه به آن افزوده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی
چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور
دلم همی نشود بر فراق یار صبور
همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور
اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل
ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور
ز کام و آرزوی خویش گم شدهست دلم
[...]
گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
ره دراز و غریبی و فرقت جانان
[...]
جهان سرای غرورست، نی سرای سرور
طمع مدار سرور اندرین سرای غرور
بعاقبت بحسام هوان شود مجروح
دلی که او بحطام جهان شود مسرور
فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.