گنجور

 
جامی

نه خرد راست قصوری و نه دین را خللی

که دهم دل به غزالی و سرایم غزلی

دفتر علم و هنر ز آب قدح می شویم

مرشد عشق نفرمود جز اینم عملی

دعوی نقص مرا حاجت برهان نبود

هرگزم نیست درین مسئله با کس جدلی

نقد عمری که نداری بدلش صرف مکن

جز به سودای نگاری که ندارد بدلی

چه نشان گویمت از یار که آن نادره را

نتوان گفت مثالی نتوان زد مثلی

طی مکن طرز غزل جامی و اندیشه مدار

گر زند طعنه دغایی و کند رد دغلی

چشم شاهد نتوان بستن و مو بگسستن

که ازان رشک برد کوری و زین غصه کلی

 
 
 
شمس مغربی

تو نگاره بلطافت همگی جان و دلی

گرچه ساکن شده در مملکت آب و گلی

تو مگر باغ بهشتی که چنین مطبوعی

تو مگر فصل بهاری که چنین معتدلی

یارب این گل ز‌چه باغ است که رویش چو بدید گل

[...]

جامی

نه غزالی که سرایم به خیالش غزلی

یا زنم از رخ خورشید مثالش مثلی

نه کریمی که کنم فکر مدیحش چو فتد

ز آفت دهر در ارکان معیشت خللی

نه فصیحی که به برهان سخن های لطیف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
حزین لاهیجی

شاعر و شعر شناسان، قلمم را به زبان

رفته ابطای حقی گاه و گه ابطای یلی؟

گاه در طول کند صف شکنی، گاه به عرض

ذوالفقار کف خصم افکن کرار علی

گر گذارد قدمی سوی چپ و راست، سزاست

[...]

خالد نقشبندی

نیست بی سوز تو در روی زمین هیچ دلی

نیست بی عکس رخت در چمن دهر گلی

نیست بی نشاه عشقت به خرابات ملی

جلوه حسن تو از شکل مبراست، ولی

صامت بروجردی

ز پی کینه دیرینه این بد عملی

حالیا وقت تلافی شده از آل علی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه