هوای نیکوان عیش است و شادی
مراد عشقبازان نامرادی
فداک یا غراب البین روحی
فان سعاد قد هویت بعادی
به وصل دوست لطفش رهنمون گشت
ولکن عاقنی کید الاعادی
به سوی ما به چشم لطف دیدی
به روی ما در رحمت گشادی
خیالک مونسی فی کل واد
و وصلک مقصدی فی کل نادی
دلم صد پاره و هر پاره صد داغ
فؤادی وا فؤادی وا فؤادی
همین فریاد دارد جامی از تو
که جان داد از غم و دادش ندادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان او راست میدارد به شادی
کِه و مِه را همی بخشد به رادی
چون لحن ماه بر کوهان گشادی
زبانش ماه بر کوهان نهادی
نه مهرش برگرفتی نه گشادی
نه چشم کس بر آنجا اوفتادی
دگر بار ای دل سنگین فتادی
عنان در دست بد عهدی نهادی
ز در دم نیش ها دررک شکستی
ز چشمم چشمه ها بر رخ گشادی
فرامش کرده آن کزعشق صدبار
[...]
زهی حرّی که ثابت کرد جودت
بر ارباب هنر دست ایادی
زمین با قوّت حلمی که اوراست
ز بار حلم تو کرده تفادی
بحمدالله همه معنیت جمعست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.