ای تو را چون من به هر ویرانهای دیوانهای
پیش ماه عارضت شمع فلک پروانهای
محنت یعقوب از درد و غم من شمهای
قصه یوسف به دور خوبیت افسانهای
نقد جان و دل نه بهر خویش میخواهیم ما
صرف راه توست اگر داریم درویشانهای
گر به خالت دست بردم بیش پامالم مکن
مور مسکین را نشاید کشت بهر دانهای
خان و مان گر گشت ویران شکر کز اقبال عشق
بر سر کوی بلا داریم محنتخانهای
بیدلان را نیست ره در عشرتآباد وصال
بعد ازین ما و فراق و گوشه ویرانهای
جامی از یک جرعه جام غمت بیخود فتاد
وای اگر ساقی هجران پر دهد پیمانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شدید عاشقانه و درد ناشی از فراق میپردازد. شاعر خود را همچون دیوانهای در ویرانهها توصیف میکند که بر سر عشق معشوقش بهشدت دچار رنج و غم است. او اشاره میکند که محنتی که بر او میگذرد شبیه درد یعقوب و قصه یوسف است. شعر همچنین به نداشتن خواستههای مادی و اینکه همه چیز را برای عشق میخواهد، اشاره میکند. شاعر از احساس ناتوانی و ناامیدی در ارتباط با عشق سخن میگوید و از وضعیتی که در آن، عشق او را به ویرانی کشانده، ابراز نارضایتی میکند. در نهایت، او به نبود راهی برای رسیدن به خوشی در عشق اشاره میکند و از غم و فراق خود مینالیده و به نوشیدنیهایی در یاد عشقش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تو که مانند من در هر ویرانی دیوانهای، در برابر زیباییهای چهرهات همچون پروانهای هستم که در اطراف شمع میچرخد.
هوش مصنوعی: درد و غم یعقوب به خاطر جدایی از یوسف به اندازهای است که من نیز در اندوه خود مختصری از آن را حس میکنم. زیبایی تو به حدی است که مانند افسانهای از عشق و آرزو برایم میدرخشد.
هوش مصنوعی: ما جان و دل خود را نمیخواهیم برای خودمان، بلکه صرف راه تو میشود. اگر هم چیزی داریم، مثل درویشان است، بیادعا و ساده.
هوش مصنوعی: اگر به زیباییات دست بزنم، مرا با پای خود نرنجان. نباید به خاطر یک دانه، این مورچهی بیچاره را کشت.
هوش مصنوعی: اگر خانه و کاشانهام ویران شود، اشکالی ندارد، چون به خاطر عشق، در کوی محنت و بلا میتوانیم یک خانه با محنت بسازیم.
هوش مصنوعی: بیدلان نمیتوانند به سرزمین خوشبختی و وصال برسند، چه برسد به اینکه بعد از این سختیها و جداییها، به خوشی و آرامش دست یابند.
هوش مصنوعی: یکی از جامها، به دلیل یک نوشیدن از غم تو، از دستم افتاد. آه، اگر ساقی جدایی، پیمانهای پر کند!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانهای
گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانهای
گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟
گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانهای
گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟
[...]
گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای
ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم
تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای
شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو
[...]
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
[...]
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
[...]
شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
گشت در هر دو جهان هر ذرهای پروانهای
ای عجب هر شعلهای از آفتاب روی او
گشتت زنجیری و در هر حلقهای دیوانهای
هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.