آن شوخ رسید اینک و خلقی به نظاره
چون نیست مرا طاقت نظاره چه چاره
هر کس به سر راه رود بهر تماشا
مسکین من حیران کنم از راه کناره
خواهم که دوم پیش عنانش چو غلامان
هر جا که رسد پیش من آن ماه سواره
چو ماتمیان چند کنم نوحه در آن کوی
رخساره خراشیده و پیراهن پاره
بی خوابی ما را اگر آن شوخ نداند
ای کاش بپرسی شبی از ماه و ستاره
خواهم که به یک زخم ازو کشته نگردم
باشد که چشم لذت تیغش دو سه باره
نگرفت در آن سنگ دل افسانه جامی
هر چند که خون می شود از وی دل خاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در حوض نگه کن به میان در نه کناره
گویی که سپهریست دگر پر ز ستاره
تابان چو مه زرین بر فرق مناره
نیلوفر و رویی چو گل باغ هزاره
خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
عمریست که دارم هوس عمر دوباره
نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم
صد پاره شده است این دل بیچاره
ما غرقة بحر غم و آن خال بناگوش
[...]
از اشک برد راه به کوی تو نظاره
در بحر کند سیر معلم به ستاره
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.