آن شوخ رسید اینک و خلقی به نظاره
چون نیست مرا طاقت نظاره چه چاره
هر کس به سر راه رود بهر تماشا
مسکین من حیران کنم از راه کناره
خواهم که دوم پیش عنانش چو غلامان
هر جا که رسد پیش من آن ماه سواره
چو ماتمیان چند کنم نوحه در آن کوی
رخساره خراشیده و پیراهن پاره
بی خوابی ما را اگر آن شوخ نداند
ای کاش بپرسی شبی از ماه و ستاره
خواهم که به یک زخم ازو کشته نگردم
باشد که چشم لذت تیغش دو سه باره
نگرفت در آن سنگ دل افسانه جامی
هر چند که خون می شود از وی دل خاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حال و احوال خود میپردازد که در آن میان جمعی نشستهاند و به زیبایی معشوق مینگرند. او از حسرت و ناراحتی خود میگوید، زیرا طاقت دیدن معشوق را ندارد و در عذاب است. شاعر آرزو دارد که همچون غلامان به معشوق خدمت کند و هر جا که برود، او را همراهی کند. او از غم و ماتمی که در دل دارد سخن میگوید و به مظلومیت خود اشاره میکند. همچنین، به بیخوابی ناشی از عشق اشاره میکند و از معشوق میخواهد که همچون ستارهها از او بپرسد. در نهایت، شاعر از درد و رنجی که از معشوق میکشد میگوید و بیان میکند که حتی با یک زخم از معشوق، آماده است جان بدهد.
هوش مصنوعی: یک زن خوشچهره آمد و مردم به تماشایش جمع شدهاند، اما من طاقت تماشای او را ندارم و نمیدانم چگونه با این احساس کنار بیایم.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر بروید، فقط برای تماشا، من بینوا را حیران و سردرگم میکنید و از راهی که میروم منحرف میسازید.
هوش مصنوعی: میخواهم که وقتی او به سوی من میآید، مانند یک غلام همواره در خدمتش باشم و هر جا که برود، دنبالش باشم. آن معشوق زیبا، همچون ماهی سوار بر اسب، برای من اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: چقدر باید در آنجا نوحهسرایی کنم، در حالی که چهرهها زخمی و لباسها پاره است، مثل افرادی که در ماتم هستند.
هوش مصنوعی: ای کاش آن دوست شاداب و سرزنده، بیخوابیهای ما را درک کند. ای کاش شبهنگام از ماه و ستاره بپرسی که چه بر ما میگذرد.
هوش مصنوعی: میخواهم با یک ضربه از او کشته نشوم، زیرا شاید لذت دیدن تیغش دوباره نصیبم شود.
هوش مصنوعی: در آن دل سخت و بیرحم، هیچ داستانی تأثیری نداشت، هر چند که دلتنگ و آزار دیده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در حوض نگه کن به میان در نه کناره
گویی که سپهریست دگر پر ز ستاره
تابان چو مه زرین بر فرق مناره
نیلوفر و رویی چو گل باغ هزاره
خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
عمریست که دارم هوس عمر دوباره
نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم
صد پاره شده است این دل بیچاره
ما غرقة بحر غم و آن خال بناگوش
[...]
از اشک برد راه به کوی تو نظاره
در بحر کند سیر معلم به ستاره
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.