لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

ای خطت نقشی ز نو انگیخته

مشک تر پیرامن گل ریخته

با خیال لعل رنگ آمیز تو

آب چشم ما به خون آمیخته

دارم از زلف تو صد پاره دلی

هر یک از مویی دگر آویخته

آهوان دیده فریب چشم تو

هر کدام از گوشه ای بگریخته

چشم من هر شب به جست و جوی دل

خاک کویت را به مژگان بیخته

تا سر زلف تو از کف داده ام

رشته جان از تنم بگسیخته

جامی از وصف میانت قاصر است

گرچه هر دم صد خیال انگیخته

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

پر بکنده، چنگ و چنگل ریخته

خاک گشته، باد خاکش بیخته

سنایی

من نه ارزیزم ز کانِ انگیخته

من عزیزم از فلک بگریخته

چرخ در بالام گوهر تافته

طبع در پهنام عنبر بیخته

آسمان رنگم ولیک از روی شکل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای زگرد ماه مشگ آویخته

وی بگرد لاله عنبر پیخته

هرکجا عکس جمالت برفتاد

صورت صد یوسفست انگیخته

ای بسا دلهای جان افشان که هست

[...]

ادیب صابر

شب شنیدستی ز روز آویخته

ماه دیدستی ز مشک انگیخته

لاله پیش روی نرگس صف زده

گرد مرجان گرد عنبر بیخته

این همه بر روی زیبا روی اوست

[...]

عطار

عشق با انسان و آن آمیخته

روح اندر خاک دان آویخته

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه