ای خطت نقشی ز نو انگیخته
مشک تر پیرامن گل ریخته
با خیال لعل رنگ آمیز تو
آب چشم ما به خون آمیخته
۳
دارم از زلف تو صد پاره دلی
هر یک از مویی دگر آویخته
آهوان دیده فریب چشم تو
هر کدام از گوشه ای بگریخته
چشم من هر شب به جست و جوی دل
خاک کویت را به مژگان بیخته
۶
تا سر زلف تو از کف داده ام
رشته جان از تنم بگسیخته
جامی از وصف میانت قاصر است
گرچه هر دم صد خیال انگیخته