گنجور

 
جامی

حلقه زلفش گشاد باد سحرگاه

اشرق شمس الضحی بنور محیاه

چند گریبان درم ز شوق جمالش

برفکن ای باد صبح دامن خرگاه

وصف سهی سرو ما بلند مقامی ست

کی رسد آنجا کسی به همت کوتاه

راز دل خم به پیش جام دهان باز

گفت صراحی ازان فتاد در افواه

در دل تنگم نشین اگر چه ندارد

کلبه درویش تاب کوکبه شاه

آه دلم هست بی تو شعله جانسوز

آه که صد بار سوخت جان من از آه

جامی بی صبر و دل سگان درت را

همدم دیرینه است و یار هواخواه

 
 
 
خاقانی

عطسهٔ سحر حلال من فلکی بود

بود به ده فن ز راز نه فلک آگاه

زود فرو شد که عطسه دیر نماند

آه که کم عمر بود عطسهٔ من آه

جانش یکی عطسه داد و جسم بپرداخت

[...]

قاسم انوار

صدر ولایت، که نقد شیخ صفی داشت

قرب نود سال بود رهبر این راه

جانش بوقت رحیل عطسه زد و گفت

«یا ملک الموت، قد وصلت الی الله »

حالت او راملک چو دید عجب ماند

[...]

صفایی جندقی

در تب و تیمار هجر همچو پر کاه

روی به دیوار حسرتم گه و بی گاه

شرم و غرور و تغافل این همه تا چند

کاش نمی کردمت ز عشق خود آگاه

روز به روزت جفا و ناز فزون شد

[...]

صامت بروجردی

زاده موسی بن جعفر ای علوی جاه

ای که شب و روز زائر تو به درگاه

ساخته درک مقام سیر الی الله

سهل بود در زیارت تو اگر راه

صغیر اصفهانی

باقر عالی مقام سید‌ امجد

زادهٔ هادی ستوده پیر دل آگاه

نزد پدر رفت و سال رحلت او را

یافت مطابق صغیر باغفر الله

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه