حلقه زلفش گشاد باد سحرگاه
اشرق شمس الضحی بنور محیاه
چند گریبان درم ز شوق جمالش
برفکن ای باد صبح دامن خرگاه
وصف سهی سرو ما بلند مقامی ست
کی رسد آنجا کسی به همت کوتاه
راز دل خم به پیش جام دهان باز
گفت صراحی ازان فتاد در افواه
در دل تنگم نشین اگر چه ندارد
کلبه درویش تاب کوکبه شاه
آه دلم هست بی تو شعله جانسوز
آه که صد بار سوخت جان من از آه
جامی بی صبر و دل سگان درت را
همدم دیرینه است و یار هواخواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی معشوق و تاثیر آن بر دل و جانش سخن میگوید. باد صبحگاهی که زلفهای معشوق را پریشان میکند، به او یادآوری میکند که چه شوقی برای دیدارش دارد. او به بلندی سرو و مقام معشوق اشاره میکند و نشان از ناامیدی خود برای رسیدن به او دارد. شاعر از درد درونی و شوق فراوانش برای معشوق میگوید و حتی از احساساتش در کلبهای ساده و تنگ صحبت میکند. در نهایت، او به عشق و دلی آتشین که بیقراری و غم را برایش به ارمغان میآورد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: موهای او در صبح زود شل و رها شده است، وقتی که خورشید صبحگاهی با نوری که از چهرهاش میتابد، درخشندگی خاصی به فضا میبخشد.
هوش مصنوعی: ای باد صبح، چندین بار دامن خویش را از شوق زیبایی او بالا بزن و هر بار که میگذری، عشق و ارادت خود را نشان بده.
هوش مصنوعی: توصیف قامت سرو ما نشاندهندهی بلندی مقام و مرتبهاش است. هیچکس با اراده و همتی ضعیف نمیتواند به آن مرتبه دست یابد.
هوش مصنوعی: دل راز خود را به جامی خم کرده است و صراحی که در دهانش باز شده، سخنی از آن راز را به اطرافیان منتقل کرده است.
هوش مصنوعی: اگرچه کلبهی درویش به اندازهی کاخ شاهانی باشکوه نیست، اما تو در دل تنگ من نشستهای.
هوش مصنوعی: بی تو دلم همیشه در حال آتشسوزی است و این درد درونم بارها باعث شده جانم بسوزد.
هوش مصنوعی: کأس شراب بیصبرانه در دست است و دل سگان به در خانهات، همواره همراهی وفادار و یار دوستدار توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عطسهٔ سحر حلال من فلکی بود
بود به ده فن ز راز نه فلک آگاه
زود فرو شد که عطسه دیر نماند
آه که کم عمر بود عطسهٔ من آه
جانش یکی عطسه داد و جسم بپرداخت
[...]
صدر ولایت، که نقد شیخ صفی داشت
قرب نود سال بود رهبر این راه
جانش بوقت رحیل عطسه زد و گفت
«یا ملک الموت، قد وصلت الی الله »
حالت او راملک چو دید عجب ماند
[...]
در تب و تیمار هجر همچو پر کاه
روی به دیوار حسرتم گه و بی گاه
شرم و غرور و تغافل این همه تا چند
کاش نمی کردمت ز عشق خود آگاه
روز به روزت جفا و ناز فزون شد
[...]
زاده موسی بن جعفر ای علوی جاه
ای که شب و روز زائر تو به درگاه
ساخته درک مقام سیر الی الله
سهل بود در زیارت تو اگر راه
باقر عالی مقام سید امجد
زادهٔ هادی ستوده پیر دل آگاه
نزد پدر رفت و سال رحلت او را
یافت مطابق صغیر باغفر الله
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.