گنجور

 
جامی

رمید آن آهوی مشکین ز من آه

نای عنی غزال کنت اهواه

خدا را ای صبا آگاهیم ده

که آن آهو کجا دارد چراگاه

ز ما بگریخت چون مشکین غزالی

الا یالیت شعری این مرعاه

نیارم شرح کردن آنچه دیدم

من از نادیدن آن نازنین ماه

ز خونین اشک من دانند مردم

وان لم اشک مما کنت القاه

منم در انتظار او شب و روز

نشسته گوش بر در چشم بر راه

ز طیب زلف او عطر کفن برد

چو شد با خاک جامی طاب مثواه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode