شمارهٔ ۸۳۹
اینک سوار می رسد آن ترک کج کلاه
خلقی نهاده روی تظلم به خاک راه
آویخته ز طرف کمر جان صد اسیر
بر هم زده به تیغ مژه قلب صد سپاه
در تاب ماه عارضش از باده صبوح
مخمور چشم جادویش از خواب چاشتگاه
هر سو ز شوق طلعتش افغان اهل درد
هر جا ز ظلم غمزه اش آواز دادخواه
زارم کشید و بر سر راهش بیفکنید
باشد که سوی من به ترحم کند نگاه
گر لاف عشق می زنم ای خواجه طعن چیست
اینک سرشک سرخ و رخ زرد من گواه
جامی ز جام غصه چو خون جگر خورد
نبود سرود مجلس او جز فغان و آه
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...