گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

به لطف قد ره دلها زد آن مه

زهی لطف قد اعلی الله قدره

به هر وجهی سخن زان روی گویم

که خوش باشد سخن های موجه

مرا با آن دهان سریست پنهان

کسی از سر درویشان چه آگه

به حلق تشنه ام تیغ تو بگذشت

دم بسمل چو آب الحمدلله

نمی رفتم به جز راه سلامت

تو را دیدم به راه افتادم از ره

غم عشقت درآمد از در و بام

بلی دیوار ما را یافت کوته

چو طنبور از تو نالان بود جامی

فراقت زاد فی الطنبور نغمه

 
 
 
رودکی

بهشت آیین سرایی را بپرداخت

زهر گونه درو تمثال‌ها ساخت

ز عود و چندن او را آستانه

درش سیمین و زرین پالکانه

نصرالله منشی

درفشان لاله در وی چون چراغی

ولیک از دود او بر جانش داغی

شقایق بر یکی پای ایستاده

چو بر شاخ زمرد جام باده

جمال‌الدین عبدالرزاق

دلم بستان و آنگه عشوه میده

چنین خواهم زهی نامهربان زه

بقصد خون من زینسان چرائی

کمان ابروان آورده در زه

میم، هر لحظه رو بر من ترش کن

[...]

مجیرالدین بیلقانی

خرد را دوش گفتم کز که نازند؟

طبایع هر چهار و چرخ هر نه

پس از اندیشه شافی مرا گفت

ز رای اوحدالدین عز نصره

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه