به لطف قد ره دلها زد آن مه
زهی لطف قد اعلی الله قدره
به هر وجهی سخن زان روی گویم
که خوش باشد سخن های موجه
مرا با آن دهان سریست پنهان
کسی از سر درویشان چه آگه
به حلق تشنه ام تیغ تو بگذشت
دم بسمل چو آب الحمدلله
نمی رفتم به جز راه سلامت
تو را دیدم به راه افتادم از ره
غم عشقت درآمد از در و بام
بلی دیوار ما را یافت کوته
چو طنبور از تو نالان بود جامی
فراقت زاد فی الطنبور نغمه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و لطف معشوق اشاره میکند و با بیانی دلنشین از عشق و دلبستگی خود سخن میگوید. او تصویر روشنی از محبت و حالتی دردناک را به تصویر میکشد که چگونه عشق باعث شوق و همچنین رنجش او میشود. شاعر از دوری معشوق و تاثیر آن بر زندگی خود ابراز احساس میکند و در نهایت به تلاش برای حفظ سلامت روحی و روانیاش اشاره میکند. دیوار عشق او را به سمت احساسات عمیقتری هدایت میکند و نغمههای دلانگیزی از این محبت در دلش مینوازد.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و زیبایی قد او، دلها را تسخیر کرده است؛ او که به زیبایی خود، به درجههای بالایی از رحمت و مقام رسیده است.
هوش مصنوعی: به هر طریقی که باشد، من درباره او صحبت میکنم، به شرطی که سخنانم زیبا و دلنشین باشند.
هوش مصنوعی: کس دیگری است که با آن لبهای بستهاش رازهایی را در دل دارد و درویشان از آن ناآگاهند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساس عطش و نیاز خود اشاره کرده است. او با نمادهایی همچون "تیغ" و "دم بسمل" نشان میدهد که چگونه این احساس عمیق و شدید به او فشار میآورد و در عین حال، به نوعی از تقدیر و شکرگزاری نیز اشاره میکند که با وجود این مشکل، او سپاسگزار است. در واقع، شاعر از ترکیب درد و شکر، تصویری عمیق و معنادار خلق کرده است.
هوش مصنوعی: به جز راهی که به سلامتی تو منجر میشود، به هیچ جا نمیرفتم. وقتی تو را دیدم، تصمیم گرفتم به سمت تو حرکت کنم.
هوش مصنوعی: غم عشق تو به قدری زیاد شده که حتی از در و دیوار خانهام به درون راه یافته است، به طوری که دیگر نمیتوانم آن را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که ساز تو از غم جدایی ناله میکند، پیامی از دلتنگی و اندوه در آن به گوش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهر گونه درو تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه
ز تُخمِ خویش یک دختر به من دِه؛
به کامِ دِل، صنوبر با سَمَن بِه.
درفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دود او بر جانش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده
چو بر شاخ زمرد جام باده
دلم بستان و آنگه عشوه میده
چنین خواهم زهی نامهربان زه
بقصد خون من زینسان چرائی
کمان ابروان آورده در زه
میم، هر لحظه رو بر من ترش کن
[...]
خرد را دوش گفتم کز که نازند؟
طبایع هر چهار و چرخ هر نه
پس از اندیشه شافی مرا گفت
ز رای اوحدالدین عز نصره
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.