به لطف قد ره دلها زد آن مه
زهی لطف قد اعلی الله قدره
به هر وجهی سخن زان روی گویم
که خوش باشد سخن های موجه
مرا با آن دهان سریست پنهان
کسی از سر درویشان چه آگه
به حلق تشنه ام تیغ تو بگذشت
دم بسمل چو آب الحمدلله
نمی رفتم به جز راه سلامت
تو را دیدم به راه افتادم از ره
غم عشقت درآمد از در و بام
بلی دیوار ما را یافت کوته
چو طنبور از تو نالان بود جامی
فراقت زاد فی الطنبور نغمه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهر گونه درو تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه
به هنگام وفا سگ از شما به
بود با سگ وفا و با شما نه
درفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دود او بر جانش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده
چو بر شاخ زمرد جام باده
دلم بستان و آنگه عشوه میده
چنین خواهم زهی نامهربان زه
بقصد خون من زینسان چرائی
کمان ابروان آورده در زه
میم، هر لحظه رو بر من ترش کن
[...]
خرد را دوش گفتم کز که نازند؟
طبایع هر چهار و چرخ هر نه
پس از اندیشه شافی مرا گفت
ز رای اوحدالدین عز نصره
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.