گنجور

 
جامی

خوی که تو را ز تاب می ریخته از جبین فرو

موج بلاست آمده بر سر عقل و دین فرو

عارض توست در عرق یا ز لطافت هوا

قطره شبنم آمده بر رخ یاسمین فرو

سبزه خط عنبرین گرد لبت برآمده

یا صف مور را شده پای در انگبین فرو

جلوه گه جمال خود منظر دیده ساز اگر

در دل تنگ نایدت خاطر نازنین فرو

داشت در آن چَهِ ذقن دل ز جهان فراغتی

کاش نمی گذاشتی گیسوی عنبرین فرو

گرد ز زلف کرده ای پاک به طرف آستین

دست فشان که ریزدت مشک ز آستین فرو

جامی خسته دل ز غم خاک چه سان کند به سر

کز مژه اش گرفت خون روی همه زمین فرو

 
 
 
هلالی جغتایی

آمده ای بمنزلم، ای مه نازنین، فرو

ماه مگر ز آسمان آمده بر زمین فرو؟

نیست عرق ز تاب می، وقت صبوح بر رخت

ریخته شبنم سحر، بر گل آتشین فرو

چند بخشم بگذری، توسن ناز زیر ران

[...]

محتشم کاشانی

چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو

آب حیات میرود پیش تو در زمین فرو

بی‌خبر آمدی فرو در دل بینوای من

شاه به خانهٔ گدا نامده این چنین فرو

در ره آن سهی قدم پای به گل شده فرو

[...]

حزین لاهیجی

طرف نقاب اگر کشی، از رخ نازنین فرو

دل ز تپیدن آورد، خانهٔ عقل و دین فرو

پت ز سرمه چشم تو، طرح فرنگ تازهای

یا شده این غزال را، پای به مشک چین فرو؟

هشته سمن عذار من، طرّهٔ یاسمین فرو

[...]

آذر بیگدلی

ای که بخون من شدت، ساعد نازنین فرو

دست فشان، که ریزدت خونم از آستین فرو

برده لبت ز شهد و مل، تلخی کام جزو و کل:

تا ز تبسمت بگل میچکد انگبین فرو

شکر خط سیاه را، منع مکن نگاه را؛

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه