پیاده سوی چمن سرو من گذار مکن
به سبزه و سمن آن پای را فگار مکن
به خون نشست گل از رشک سبزه بهر خدا
که پا برهنه دگر گشت جویبار مکن
گل است آن کف پا گل به پیش او خاری
به خاک پات که آزار گل به خار مکن
به خنجر ستم و جور سینه ام مشکاف
چو لاله داغ نهان من آشکار مکن
چو خوی تلخ توام ناامید خواهد کشت
مرا به عشوه شیرین امیدوار مکن
به مردم از تو بسی لاف آبرو زده ام
مران به خواریم از پیش و شرمسار مکن
نماند دل که ز درد تو خون نشد جامی
خدای را که چنین ناله های زار مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فضیلت نسب و اصل خارج ذاتست
بفضل غیر خود ای سفله افتخار مکن
بانتساب سلاطین و خدمت امرا
که زایلست مزن تکیه اعتبار مکن
بصنعتی که درو هست شرط صحت دست
[...]
ز باده توبه در ایام نوبهار مکن
به اختیار پشیمانی اختیار مکن
چو گل شکفت دگر توبه اختیار مکن
بگیر ساغر و خون در دل بهار مکن
اگر به دست تو می گویی اختیاری نیست
تو هم برای خدا جبر اختیار مکن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.