گنجور

 
جامی

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم

سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه

فتد بر روی روز این سایه شبهای تار من

فرود آید شبی این کلبه غم بر سرم زینسان

که طوفان می کند در گریه چشم اشکبار من

به خاک من چو باد ار بگذری ای جان پس از عمری

برت صد داستان غم فرو ریزد غبار من

خدا را شهسوارا بیش ازین جولان مده توسن

که شد یکبارگی از کف عنان اختیار من

ز عشقت مرد مسکین جامی و نامد تو را در دل

که بود افتاده روزی بیدلی بر رهگذار من

 
 
 
حکیم نزاری

مرا جانانه‌ای باید که باشد غم گسارِ من

میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من

چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد

به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من

اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا

[...]

اوحدی

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

[...]

اهلی شیرازی

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

صائب تبریزی

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ابوالحسن فراهانی

دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من

کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من

بود طفل عزیز خانه ی دل اشک رنگینم

گهی بر دوش مژگان است و گاهی بر کنار من

غباری از تو گفتی دارم اندر دل عجب دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه