پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من
ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من
به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم
سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من
نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه
فتد بر روی روز این سایه شبهای تار من
فرود آید شبی این کلبه غم بر سرم زینسان
که طوفان می کند در گریه چشم اشکبار من
به خاک من چو باد ار بگذری ای جان پس از عمری
برت صد داستان غم فرو ریزد غبار من
خدا را شهسوارا بیش ازین جولان مده توسن
که شد یکبارگی از کف عنان اختیار من
ز عشقت مرد مسکین جامی و نامد تو را در دل
که بود افتاده روزی بیدلی بر رهگذار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق و غمگین خود اشاره میکند. او از مرگ و یادگارهای غمانگیز خود بر سر مزارش سخن میگوید و اینکه دردها و یادهایش پس از فوتش نیز باقی خواهد ماند. او به عشق و عذابی که از آن احساس کرده، اشاره میکند و اینکه عدم حضور محبوبش چه تاثیری بر او گذاشته است. همچنین شاعر به تأثیر خاطرات و دردهای گذشته بر وضعیت حالش میپردازد و از عدم توانایی در کنترل شرایط زندگیاش شکایت میکند. در نهایت، او به طبیعت رنجآور عشق و عواقب آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: پس از مرگ من به سراغ خاک من بیا، غم و اندوه من را ببین و متوجه شو که در هر خط روی سنگ قبر من داستانهای تلخی نهفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر تو چنان آهی سوزان از دل کشیدم که در جانم تاثیر عمیق و ماندگاری گذاشته است، گویی یادگاری از عشق و محبت تو همیشه با من مانده است.
هوش مصنوعی: هیچکس تا روز قیامت نمیتواند نور خورشید را ببیند، اگر ناگهان سایهی شبهای تار من به روی روز بیفتد.
هوش مصنوعی: شبی احساس غم بر من غلبه میکند، به گونهای که مانند طوفان اشکهایم را جاری میسازد.
هوش مصنوعی: اگر روزی بر خاک من بگذری، ای عزیز، پس از سالها زندگی، داستانهای غمگینی که در دل دارم، همچون غباری بر تو میریزد.
هوش مصنوعی: ای خدا، ای پهلوانان، دیگر این اسب را بیش از این نران؛ زیرا یکباره از دستم رهایش کردم و اختیارم را از دست دادم.
هوش مصنوعی: از عشق تو، آن بیچاره جانش را از دست داد و نتوانست در دل من جایی پیدا کند. روزی به طور ناگهانی ناامیدی بر سر راهم آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا جانانهای باید که باشد غم گسارِ من
میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من
چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد
به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من
اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا
[...]
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
[...]
چنان گردد خیالش چشم اشکبار من
که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من
شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو
که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من
ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت
[...]
به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من
به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من
دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من
کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من
بود طفل عزیز خانه ی دل اشک رنگینم
گهی بر دوش مژگان است و گاهی بر کنار من
غباری از تو گفتی دارم اندر دل عجب دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.